عشقانه ها

عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

حضرت امام صادق (ع) مى فرمايد : پيراهن رسول خدا (ص) كهنه شده بود ، مردى خدمت رسول خدا (ص) آمد و دوازده درهم به حضرت هديه داد . حضرت به على (ع) فرمود : اين دوازده درهم را بگير و براى من پيراهنى بخر تا بپوشم .
على (ع) فرمود : به بازار رفتم و پيراهنى به دوازده درهم براى حضرت خريده ، آن را نزد پيامبر بردم ، پيامبر (ص) نگاهى به آن انداخت ، فرمود : 
 براى من جز اين محبوب تر است . گمان مى برى كه صاحبش اين داد و ستد را به هم بزند و اقاله كند ؟
   على (ع)گفت : نمى دانم ، پيامبر (ص) فرمود : ببين اگر قبول كرد، به هم بزن .
نزد صاحب مغازه رفته ، گفتم : پيامبر (ص) اين پيراهن را نمى پسندد و از آن ناخشنود است ، پيراهن ارزان قيمتى را مى خواهد ، اين معامله را به هم بزن .
صاحب مغازه دوازده درهم را به من باز گرداند و من آن را براى رسول خدا (ص)بردم ، حضرت همراه من روانه بازار شد تا پيراهنى بخرد ، در طول راه نگاهش به كنيزى افتاد كه در راه
نشسته ، گريه مى كند ، حضرت فرمود : ترا چه شده ؟ گفت : خانواده ام چهار درهم به من دادند تا آنچه را نياز دارند، بخرم ، چهار درهم گم شد و من جرأت بازگشت به سوى آنان را ندارم .
حضرت ، چهار درهم به او عطا كرد و فرمان داد كه به سوى خانواده اش بازگردد. آن  گاه به بازار آمد و پيراهنى به چهار درهم خريد و پوشيد و خدا را سپاس گفت .
پيامبر (ص) از بازار بيرون رفت كه ناگاه مردى را عريان ديد كه مى گويد : اگر كسى مرا بپوشاند، خدا او را از لباس بهشت خواهد پوشانيد ! حضرت پيراهن تازه خريده را از تن بيرون آورد و به نيازمند پوشانيد. سپس به بازار برگشت و با چهار درهم باقى مانده پيراهنى ديگر خريد و پوشيد و خدا را سپاس گفت و به سوى منزلش بازگشت .
در مسير راه آن كنيز را ديد كه هنوز ميان راه نشسته ، به او فرمود : چرا
نزد خانواده ات بازنگشتى ؟ گفت : رفتنم به تأخير افتاده، مى ترسم به خانه باز گردم و مورد آزار قرار بگيرم ، پيامبر (ص) فرمود : 
 همراه من بيا و مرا نزد خانواده ات ببر كه از تو شفاعت كنم .
پيامبر (ص) تا درِ خانه آمد. سپس گفت : درود بر شما اى اهل خانه ! ولى پاسخى نشنيد ! دوباره درود فرستاد ، باز پاسخش را ندادند ، بار سوم سلام كرد. پاسخش را دادند ، فرمود : چرا بار اول و دوم جوابم را نداديد ؟ گفتند : اى پيامبر خدا ! سلامت را شنيديم ،ولى دوست داشتيم چند باره بشنويم ، حضرت فرمود : اين كنيز آمدنش به تأخير افتاده، او را مؤاخذه
نكنيد ، گفتند : اى رسول خدا ! ما او را به خاطر قدم هايت كه به سوى خانه ما آمد، در راه خدا آزاد كرديم !
پس پيامبر (ص) گفت :
  خدا را سپاس ، من دوازده درهمى با بركت مانند اين دوازده درهم نديدم ! دو
عريان را پوشانيد و انسانى را از قيد بردگى آزاد كرد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 856
بازدید دیروز : 112
بازدید هفته : 972
بازدید ماه : 856
بازدید کل : 281334
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس